۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

Midnight in paris 2011


کارگردان : Woody Allen

بازیگران : Owen Wilson (گیل) Rachel McAdams (اینز ) Michael Sheen (پائول) Marion Cotillard (آدریانا ) و ...

خلاصه فیلم :

گیل به همراه اینز که به نظر زوج خوشبختی می آیند برای نوشتن رمانش به پاریس می آید.پاریس برای گیل جذابیت خاصی دارد برای همین او نیمه شب مشغول گردش در شهر می شود که ناگهان با سوار شدن در یک ماشین به پاریس دهه بیست سفر می کند...

درباره فیلم :

فیلم تازه وودی آلن از آن دسته فیلم هایی است که می توان درگیر قصه اش شد چرا که ما به ازای آدم های فیلم را دور و برمان زیاد میبینیم .کسانی که از دوره و زمانه خود خسته شده اند و حسرت دوران های گذشته را می خورند. قهرمان داستان ((گیل )) بدین جهت حسرت دهه بیست را می خورد که از زمان حال راضی نیست و در واقع از زندگی خودش راضی نیست . و چون زندگی خود را کسل کننده دریافته است به دوران گذشته پناه می برد . گیل با توجه به عدم تفاهم با همسرش ناخودآگاه سعی می کند خود را در دهه بیست غرق کند تا مشکلات خود را فراموش کند. در یک سکانس درخشان وقتی دارد با آدریانا درباره تفاهم با همسرش صحبت می کند هر چقدر سعی می کند تنها می تواند علاقه به غذای هندی را نقطه اشتراک علایق بین خود و(( اینز )) بیابد و گویی ناگهان کشف می کند که به قول آدریانا او گم شده و مسیر را اشتباهی می پیموده است.ضمن اینکه اصلا لازم نبود همینگوی در اواخر داستان به رابطه آقای موشکاف و اینز بپردازد چون در طول فیلم به خوبی تطابق سلیقه این دو به هم و شیفتگی اینز به پاول ملاحظه می شد. فیلم بی پروا به تعریف و تمجید از پاریس می پردازد از همان سکانس اولیه که نقاط و ساختمان های معروف پاریس را درروز و شب به نمایش می گذارد تا پایان فیلم که گیل را در حال قدم زدن کنار رودخانه ودرنهایت در زیر باران می بینیم .این تمجید پر رنگ باعث شده که حضور شهر مثل موجودی زنده در سراسر فیلم لمس شودتا جایی که می توان محوریت داستان فیلم را پاریس قلمداد کرد ( در مصاحبه ای وودی آلن گفته اگر نیویورک محل زندگی اش نبود قطعا پاریس را برای زندگی کردن انتخاب می کرده) .از نکات پر قوت فیلم بازی های خوب ماریون کوتیلارد ،آدرین برودی وکوری استول در نقش های فرعی است که جلای بیشتری به فیلم داده و در آخر اینکه پوستری که برای فیلم درست شده و در بالا مشاهده می کنید از بهترین وخوش سلیقه ترین پوسترهای فیلم در سال 2011 است .به حالت آسمان پوستر نگاه کنید گویی یکی از نقاشی های ونسان ون گوگ را میبینید که قرابت خاصی با محتوای فیلم دارد.فیلم مطمئنا برای کسانی که با همینگوی ،پیکاسو ، دالی و..... آشنا هستند جذابیت خاصی دارد اما مخاطب عام نیز طعم تماشای یک اثرخوب را خواهد چشید

این هم لینکه آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1605783/

نمره من به فیلم هفت و نیم از 10 امتیاز

۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

The Tempest 2010


کارگردانJulie Taymor

بازیگران: Helen Mirren (ملکه پروسپرا ) Felicity Jones (میراندا) David Strathairn ( شاه آلونسو ) و ...

خلاصه داستان :

سال ها پیش هنگامی که پرنس میلان فوت می کند و زمام همه امور را به همسرش می دهد .برادر ملکه با همکاری پرنس شهری دیگر به خواهرش خیانت می کند و او را از قدرت خلع می کند.پرنسس به جزیره ای متروک می رود و در آنجا تنها دخترش را بزرگ می کند و منتظر گرفتن انتقام می ماند تا اینکه ...

درباره فیلم :

فیلم توفان که بر اساس یکی ازکارهای ویلیام شکسپیر ساخته شده است اثری است ضعیف با پرداختی سرسری و از همه مهم تر با فیلمنامه ای ناقص که در ارتباط برقرارکردن با تماشاگر ناموفق است .بعضی ازنمایشنامه ها هستند که مدیوم خاص خود را می طلبند تا به اثری موفق تبدیل شوند و شاهد این گفته همین نمایشنامه توفان است که شاید برای تئاتر مناسبتراز سینما باشد. .البته من نمایشنامه اصلی شکسپیر را نخوانده ام اما همین که فیلمسازان در مقایسه با دیگر آثار این نمایشنامه نویس بزرگ کمتر به سراغ این اثرش رفته اند نشان می دهد که توفان خصوصیت سینمایی کمتری مثلا در مقایسه با هملت یا شاه لیر داشته است.شاید اندکی خلاقیت در وجود کارگردان فیلم مخصوصا در گسترش دادن لوکیشن ها و مکان ها با ترفندهای مختلفی که خاص کارگردانان سینماست می توانست فیلم را از حالت تئاتری اش دربیاورد اما با این شکل و شمایل فیلم اثری است خسته کننده و فاقد کشش که به نظرم دو دلیل عمده دارد یکی به خاطر لوکیشن واحد آن است(که نشان می دهد تبدیل نمایشنامه به فیلمنامه چندان موفقیت آمیز نبوده است ) که همه اتفاقها فقط در یک جزیره متروک رخ می دهد .اما دلیل دوم و مهم تر آن بخاطر ناموفق بودن فیلم در نشان دادن اهداف نمایشنامه است که در پرورش و نمود آن ضعیف عمل کرده است . همه می دانیم که موفقیت آثار شکسپیر بیشتر به دلیل نشان دادن دقیق خصایل زشت انسانی و انگیزه هایی است که انسان ها را دچار آن می کند خصلت هایی مانند طمع-ریاکاری-شهوت-حسادت .فیلم توفان چنان سرسری از پرورش انگیزه های بشری ( مثلا علل غصب تاج و تخت پرنسس توسط برادرش ) می گذرد که واضح است هدفش فقط تعریف داستان واندکی نشان دادن جلوه های ویژه بوده است.با این رویکرد کارگردان برگ برنده اصلی نمایشنامه اصلی اش را بر باد داده و چیزی نیز جایگزین آن نکرده است .بازی های فیلم نیز چندان رضایت بخش و شاخص نیست که در خاطر بماندمخصوصا بازی راسل برنارد که بعد از آرتور این دومین بازی افتضاحی است که در سال 2011 از او میبینم.خلاصه اینکه توفان فیلم دندان گیری نیست که در خاطر بماند و یا در گیشه موفق شود .این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1274300/

نمره من به فیلم چهار از ده امتیاز

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

Arthur 2011


کارگردان : Jason Winer

بازیگران: Russell Brand, (آرتور ) Helen Mirren (هابسن ) Jennifer Garner (سوزان) و...

خلاصه فیلم :

آرتور جوانی است که وارث یک شرکت میلیاردی است و به همین دلیل عمرش را صرف عیاشی و ولخرجی کرده است تا اینکه مادرش او را بین ازدواج با سوزان و محروم شدن از ثروت مختار می کند.آرتور برای ادامه خوشگذرانی اش ازدواج با سوزان را قبول می کند اما وقتی نائومی دختر ساده پایین شهری را می بیند همه چیز تغییر می کند ...

درباره فیلم :

امان از وقتی که فیلمی هدفش را گم کند و فراموش کند هدفش از ساخته شدن چه بوده است . (آرتور) فیلمی است که به طور واضح برای تین ایجرهای آمریکایی که در تابستان بیکارند ساخته شده است به همین دلیل تمام قواعد این ژانر را تقریبا رعایت کرده است مثل وجود شوخی های رکیک جنسی ، وجود یا اشاره به صحنه های جنسی و اینکه معمولا قهرمان این گونه فیلم ها نوجوانان یا جوانان هستند.تقریبا اکثر این فیلم ها آثار ضعیفی هستند که می توان هنگام خوردن پفک نمکی(پاپ کورن ما ایرانی ها) آن ها را تماشا کرد و سریع هم فراموششان کرد .اما اینکه من (آرتور) را فیلم بی ارزشی می دانم به این دلیل است که این فیلم حتی نتوانسته استانداردهای ژانر خود را نیز مراعات کند.نکته مهمی کهدر همه این فیلم هارعایت می شود شاد بودن این گونه فیلم هاست .نوجوانی که به سینما می آید حال و حوصله ملودرام اشک آلود و حتی صحنه های غمناک را ندارد.آنها به سینما می آیند تا رویاهایشان را بر پرده سینما ببینند چیزی که جز ثروتمندی زیاد ،نوشخواری مفرط و دست آخر رسیدن به عشقشان نیست .اما در این فیلم مرگ (هابسن) دایه آرتور لحن فیلم را تا اندازه ای تلخ می کند که باعث فراری شدن مخاطبانش خواهدشد .نکته مهم دیگر ،لحن شعاری و نصیحت گوی فیلم است که بلای جان این گونه فیلم هاست .این فیلم به نحو فاحشی سعی در القای این موضوع کلیشه ای که: ((پول خوشبختی نمی آورد)) است و موعظه به نحو بسیار بدی از همه جای فیلم تراوش می کند.اگر قرار است پیامی در این گونه فیلم ها باشد باید چنان ظریف گفته شود که به طور ناخودآگاه بر جوانان اثر گذارد .وجود این دو نکته منفی باعث شده که این فیلم حتی در حد فیلم های تین ایجری هم ارزش نداشته باشد .همه اینها را اضافه کنید به بازی بسیار بد (راسل برنارد ) قهرمان فیلم در نقش آرتور که نه قیافه جذابی دارد (که قهرمانان این گونه فیلم ها حتما باید واجد آن باشند) و نه بازیگر خوبی است .از گروه بازیگران فقط بازی جنیفر گارنر در نقش دختر لوس و طماع فیلم از بقیه بهتر است .درنتیجه توصیه می کنم وقتتان را برای تماشای این فیلم به هدر ندهید.این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1334512/

نمره من به این فیلم 2 از 10 امتیاز

۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

The Next Three Days 2010


کارگردان: Paul Haggis

بازیگران: Russell Crowe (جان) Elizabeth Banks (لارا) Ty Simpkins (لوک)

خلاصه داستان:

جان و لارا خانواده موفقی هستند که همدیگر رادوست دارند اما وقتی لارا به اتهام قتل رییسش به زندان می افتد خانواده وارد بحران می شود و جان سعی می کند به هروسیله ای او را نجات بدهد .وقتی جان از راههای قانونی از آزادی همسرش ناامید می شود تصمیم می گیرد روش های دیگر را امتحان کند...

درباره فیلم:

.وقتی بازی راسل کراو را در فیلم یک ذهن زیبا و مرد سیندرلایی دیدم به خود می گفتم عجب هنر پیشه خوبی می شود .اما بعدها جناب کراو شروع به تکرار خودش کرد همان ژست ها ،همان نگاه ها را در فیلم هایش تکرارکرد .فیلم ها عوض می شدند اما راسل کرو همان نگاه های نگران جان فوریز نش را با خود به همه فیلم ها می برد و کپی می کرد و این شد که دیگربیماری راسل زدگی مرا گرفت و هر فیلمی با بازی ایشان بود با یک ذهنیت منفی به سراغش می رفتم .کراو در این فیلم نیز همان نگاه های نگران استاد ریاضی شیزوفرنی اش را با خود به همراه دارد .حالا دیگر این نگاه ها به شخصیت او الصاق شده و این رویه باعث سقوط یک بازیگر خوش آتیه به رتبه یک بازیگرعادی شده است.حال امان از وقتی که فیلمی با اصرار بخواهد کراو را در هر سکانس و نما نشان بدهد، می شود فیلمی به نام (سه روز بعدی ) که چنان حضور کراو در جلوی دوربین زیاد است که در کمتر نمایی از فیلم او را نمیبینیم .این حضور پر رنگ باعث افت کار بقیه بازیگران فیلم نیز شده (شاید آن ها می توانستند فیلم را نجات دهند ) و کار فیلم را خراب تر کرده است حقیقت این است که شانه های ناتوان راسل کرو یک تنه توانایی کشیدن بار یک فیلم را ندارد و همین موضوع باعث ناموفق بودن فیلم شده است.اما ای کاش تنها ضعف فیلم ،بازی بد کراو بود .فیلمنامه فیلم نیز چندان خالی از اشکال نیست . فیلم مثلا قرار است داستان زندگی یک زوج عادی باشد که گرفتار بحران شده اند .کراو یک معلم است اما با چند دقیقه صحبت کردن با کسی که از زندانی گریخته نقشه موفق فرار از زندانی را می کشد که تا بحال کسی زنده از آن فرار نکرده است !یامثلا در صحنه سرقت پول ها از قاچاقچیان مواد مخدر یک معلم معمولی چنان کف راه پله ها می خوابد و آن ها را نفله می کند که گویی یک تیر انداز حرفه ای است!! و در آخر فیلم آنجا که خانواده موفق به فرار شده اند سکانسی گنجانده شده تا زن را بی گناه جلوه دهد و مثلا اذهان عمومی خدشه دار نشود که چرا یک قاتل ازدست قانون گریخت در صورتی که فیلمی که قصد دارد داستان یک فرار را به خوبی تعریف کند هنرش درتعریف فرار است نه اینکه فراری مقصر بوده یا نبوده است.و درتعجبم از پل هگیس کارگردان و فیلمنامه نویس این فیلم کسی که فیلم خوبی مثل تصادف در کارنامه اوست که چطور چنین کار ضعیفی ارائه کرده است. در ایتدای فیلم سکانسی نمایش داده می شود که جزو بدنه فیلم است معمولا کارگردان سکانس های حساس و سرنوشت ساز را با چنین تاکیدی نشان می دهد اما این سکانس که همان مردن قاچاقچی در ماشین کراو است نه جزو صحنه های گره گشایی فیلم است و نه نیاز به تاکیدی آن چنان دارد .این سکانس صرفا به دلیل گول زدن تماشاگر در ابتدا آمده که گمان کند نقشه فرار با شکست روبرو خواهد شد و بعدا به او رودست بزند .کاری که نه موفق بوده است و نه ارزشمند

این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

. http://www.imdb.com/title/tt1458175/

نمره من به این فیلم 4 از 10 امتیاز

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

Altitude 2010


کارگردان: Kaare Andrews

بازیگران : Jessica Lowndes (سارا ) Landon Liboiron (بروس) Julianna Guill (می ) و ...

خلاصه داستان : یک خانواده با هوایما در حال سفرهستند که حادثه ای برای آن ها رخ می دهد . سال های بعد پسر کوچک همان خانواده به درخواست دوستش سارا مجبور می شود دوباره سوار همان هواپیما شود اما این تازه آغاز ماجراست ...

درباره فیلم :

فیلم ارتفاع از اساس دارای اشکال است .یعنی از همان داستان اصلی .فیلم یا باید یک داستان کاملا فانتزی را روایت می کرد که پر از انواع موجودات موهوم و اتفاقات عجیب بود که در آن صورت ایرادی در کار نبود یا اینکه باید قید این ماجراهای فرا طبیعی را می زد و داستانی واقعی ارائه می داد .اما اینکه کسی روایتی را تعریف کند که هشت پایی در آسمان هواپیمایی را گروگان گرفته و بعد بخواهد با چسباندن دو تکه به اول و آخر فیلم آن را واقع گرا نشان دهد همین بلای فیلم ارتفاع به سرش می آید .از طرف دیگر اگرداستان فیلم تصورات آن پسر کوچک بروس می بود پس باید زاویه نقل داستان از دیدگاه بروس نقل می شد اما در داستان می بینیم که سارا بیهوش می شود و ما را با خود به خوابش هم میبرد گویا داستان از زاویه دید سارا روایت می گردد و این تناقض اصلا اشکال کمی نیست .نکته دیگر شیوه بد کارگردانی فیلم است .کسی که می داند اکثر لوکیشن اصلی فیلمش را باید در یک کابین کوچک هواپیمایی کوچک بگیرد باید فعل و انفعال داستانش آنقدر جذاب باشد که حوصله تماشاگرش سر نرود که این اتفاق برای فیلم نیفتاده .ضمن اینکه فیلم بازیگران قدرتمندی نیز ندارد تا بتواند گلیم آن را از آب بیرون بکشدفیلم ایرادات زیاد دیگری نیز مثل نقش آن کتاب کارتون دارد که حتی به گفتنش هم نمی ارزد چرا که دلیل به اندازه کافی در بد بودن فیلم موجود است آن هم گل درشت و جلوی چشم .فیلم ارتفاع یک شکست کامل است و توصیه می کنم وقتتان رای برای تماشایش به هدر ندهید .این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1407049/

نمره من به فیلم سه از ده امتیاز