۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

Arthur 2011


کارگردان : Jason Winer

بازیگران: Russell Brand, (آرتور ) Helen Mirren (هابسن ) Jennifer Garner (سوزان) و...

خلاصه فیلم :

آرتور جوانی است که وارث یک شرکت میلیاردی است و به همین دلیل عمرش را صرف عیاشی و ولخرجی کرده است تا اینکه مادرش او را بین ازدواج با سوزان و محروم شدن از ثروت مختار می کند.آرتور برای ادامه خوشگذرانی اش ازدواج با سوزان را قبول می کند اما وقتی نائومی دختر ساده پایین شهری را می بیند همه چیز تغییر می کند ...

درباره فیلم :

امان از وقتی که فیلمی هدفش را گم کند و فراموش کند هدفش از ساخته شدن چه بوده است . (آرتور) فیلمی است که به طور واضح برای تین ایجرهای آمریکایی که در تابستان بیکارند ساخته شده است به همین دلیل تمام قواعد این ژانر را تقریبا رعایت کرده است مثل وجود شوخی های رکیک جنسی ، وجود یا اشاره به صحنه های جنسی و اینکه معمولا قهرمان این گونه فیلم ها نوجوانان یا جوانان هستند.تقریبا اکثر این فیلم ها آثار ضعیفی هستند که می توان هنگام خوردن پفک نمکی(پاپ کورن ما ایرانی ها) آن ها را تماشا کرد و سریع هم فراموششان کرد .اما اینکه من (آرتور) را فیلم بی ارزشی می دانم به این دلیل است که این فیلم حتی نتوانسته استانداردهای ژانر خود را نیز مراعات کند.نکته مهمی کهدر همه این فیلم هارعایت می شود شاد بودن این گونه فیلم هاست .نوجوانی که به سینما می آید حال و حوصله ملودرام اشک آلود و حتی صحنه های غمناک را ندارد.آنها به سینما می آیند تا رویاهایشان را بر پرده سینما ببینند چیزی که جز ثروتمندی زیاد ،نوشخواری مفرط و دست آخر رسیدن به عشقشان نیست .اما در این فیلم مرگ (هابسن) دایه آرتور لحن فیلم را تا اندازه ای تلخ می کند که باعث فراری شدن مخاطبانش خواهدشد .نکته مهم دیگر ،لحن شعاری و نصیحت گوی فیلم است که بلای جان این گونه فیلم هاست .این فیلم به نحو فاحشی سعی در القای این موضوع کلیشه ای که: ((پول خوشبختی نمی آورد)) است و موعظه به نحو بسیار بدی از همه جای فیلم تراوش می کند.اگر قرار است پیامی در این گونه فیلم ها باشد باید چنان ظریف گفته شود که به طور ناخودآگاه بر جوانان اثر گذارد .وجود این دو نکته منفی باعث شده که این فیلم حتی در حد فیلم های تین ایجری هم ارزش نداشته باشد .همه اینها را اضافه کنید به بازی بسیار بد (راسل برنارد ) قهرمان فیلم در نقش آرتور که نه قیافه جذابی دارد (که قهرمانان این گونه فیلم ها حتما باید واجد آن باشند) و نه بازیگر خوبی است .از گروه بازیگران فقط بازی جنیفر گارنر در نقش دختر لوس و طماع فیلم از بقیه بهتر است .درنتیجه توصیه می کنم وقتتان را برای تماشای این فیلم به هدر ندهید.این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1334512/

نمره من به این فیلم 2 از 10 امتیاز

۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

The Next Three Days 2010


کارگردان: Paul Haggis

بازیگران: Russell Crowe (جان) Elizabeth Banks (لارا) Ty Simpkins (لوک)

خلاصه داستان:

جان و لارا خانواده موفقی هستند که همدیگر رادوست دارند اما وقتی لارا به اتهام قتل رییسش به زندان می افتد خانواده وارد بحران می شود و جان سعی می کند به هروسیله ای او را نجات بدهد .وقتی جان از راههای قانونی از آزادی همسرش ناامید می شود تصمیم می گیرد روش های دیگر را امتحان کند...

درباره فیلم:

.وقتی بازی راسل کراو را در فیلم یک ذهن زیبا و مرد سیندرلایی دیدم به خود می گفتم عجب هنر پیشه خوبی می شود .اما بعدها جناب کراو شروع به تکرار خودش کرد همان ژست ها ،همان نگاه ها را در فیلم هایش تکرارکرد .فیلم ها عوض می شدند اما راسل کرو همان نگاه های نگران جان فوریز نش را با خود به همه فیلم ها می برد و کپی می کرد و این شد که دیگربیماری راسل زدگی مرا گرفت و هر فیلمی با بازی ایشان بود با یک ذهنیت منفی به سراغش می رفتم .کراو در این فیلم نیز همان نگاه های نگران استاد ریاضی شیزوفرنی اش را با خود به همراه دارد .حالا دیگر این نگاه ها به شخصیت او الصاق شده و این رویه باعث سقوط یک بازیگر خوش آتیه به رتبه یک بازیگرعادی شده است.حال امان از وقتی که فیلمی با اصرار بخواهد کراو را در هر سکانس و نما نشان بدهد، می شود فیلمی به نام (سه روز بعدی ) که چنان حضور کراو در جلوی دوربین زیاد است که در کمتر نمایی از فیلم او را نمیبینیم .این حضور پر رنگ باعث افت کار بقیه بازیگران فیلم نیز شده (شاید آن ها می توانستند فیلم را نجات دهند ) و کار فیلم را خراب تر کرده است حقیقت این است که شانه های ناتوان راسل کرو یک تنه توانایی کشیدن بار یک فیلم را ندارد و همین موضوع باعث ناموفق بودن فیلم شده است.اما ای کاش تنها ضعف فیلم ،بازی بد کراو بود .فیلمنامه فیلم نیز چندان خالی از اشکال نیست . فیلم مثلا قرار است داستان زندگی یک زوج عادی باشد که گرفتار بحران شده اند .کراو یک معلم است اما با چند دقیقه صحبت کردن با کسی که از زندانی گریخته نقشه موفق فرار از زندانی را می کشد که تا بحال کسی زنده از آن فرار نکرده است !یامثلا در صحنه سرقت پول ها از قاچاقچیان مواد مخدر یک معلم معمولی چنان کف راه پله ها می خوابد و آن ها را نفله می کند که گویی یک تیر انداز حرفه ای است!! و در آخر فیلم آنجا که خانواده موفق به فرار شده اند سکانسی گنجانده شده تا زن را بی گناه جلوه دهد و مثلا اذهان عمومی خدشه دار نشود که چرا یک قاتل ازدست قانون گریخت در صورتی که فیلمی که قصد دارد داستان یک فرار را به خوبی تعریف کند هنرش درتعریف فرار است نه اینکه فراری مقصر بوده یا نبوده است.و درتعجبم از پل هگیس کارگردان و فیلمنامه نویس این فیلم کسی که فیلم خوبی مثل تصادف در کارنامه اوست که چطور چنین کار ضعیفی ارائه کرده است. در ایتدای فیلم سکانسی نمایش داده می شود که جزو بدنه فیلم است معمولا کارگردان سکانس های حساس و سرنوشت ساز را با چنین تاکیدی نشان می دهد اما این سکانس که همان مردن قاچاقچی در ماشین کراو است نه جزو صحنه های گره گشایی فیلم است و نه نیاز به تاکیدی آن چنان دارد .این سکانس صرفا به دلیل گول زدن تماشاگر در ابتدا آمده که گمان کند نقشه فرار با شکست روبرو خواهد شد و بعدا به او رودست بزند .کاری که نه موفق بوده است و نه ارزشمند

این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

. http://www.imdb.com/title/tt1458175/

نمره من به این فیلم 4 از 10 امتیاز