۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

Knight and Day 2010


كارگردان: James Mangold

بازيگران : Tom Cruise (روي ميلر) Cameron Diaz (جون هونز) Peter Sarsgaard (فيتز جرارد ) و.....

خلاصه داستان :

روي ميلر(تام كروز) مامور كاركشته سازمان سياست كه مشغول جا به جا كردن يك شيء با ارزش به نام ((زفير)) است .تام در فرودگاه با استفاده از كوله پشتي جون (دياز) زفير را از گيت بازرسي عبور مي دهد و اين آغاز يك آشنايي پر ماجرا بين آنان است ....

درباره داستان :

روزگاري زوج تام كروز و كامرون دياز در يك فيلم تركيب رويايي را تشكيل ميداد.بر فرض اگر زماني كه فرشتگان چارلي يا ماموريت غير ممكن بر روي پرده ها بود فيلمي مثل شواليه و روز اكران مي شد به طور حتم تا چندين هفته در صدر جدول فروش سينماها قرار مي گرفت اما هاليوود كه به ندرت اين شانس ها را از دست مي دهد اين بار در همبازي كردن اين دو كوتاهي كرد و اين تركيب وقتي بر روي پرده آمد كه ديگر مثل قبل جواب نمي داد.البته اين دو يك مرتبه در فيلم آسمان وانيلي همبازي شده اند ولي دياز در يك نقش فرعي بود و خيلي زود هم از فيلم بيرون رفت .

فيلم شواليه و روز غير از اين تركيب تاريخ مصرف گذشته هيچ چيز ديگري ندارد تام كروز (فوق ستاره اي كه تابه حال بازي درخشاني از اونديده ام ) همان نقش هاي تكراري اش را دوباره بازي مي كند،همان ژست ها ،همان لبخندها و دياز هم سعي مي كند همان دختر زيباي بلوند و با نمك باشد كه البته ديگر نيست .كارگردان فيلم به آب و آتش مي زند تا فيلمش جذاب در بيايد از هواپيما شروع مي كند و با اتومبيل و قطار و موتور سيكلت ادامه مي دهد و به كشتي ختم مي كند شواليه ما هم بر روي تمام اين وسايل هنرمندي خود را نشان ميدهد ولي همچنان فيلم بدون كشش و بدون جذابيت باقي مي ماند. شايد كارگردان مي بايست به جاي اين همه خرج صحنه هاي اكشن كردن كمي صميميت به فيلم اضافه مي كرد چرا كه به نظرم صحنه هاي ملودرام فيلم خيلي بهتر از سكانس هاي بريز و بپاش فيلم شده است .اشكال بزرگ فيلم در متن فيلمنامه آن است داستان فيلم پر از سوال هايي است كه همچنان تا پايان فيلم بي جواب مي ماند مانند اين سوال كليدي كه :چرا تام كروز اين ماموردرستكار و شجاع همه را به اطريش مي كشاند تا زفير را به يك دلال اسلحه بفروشد ؟؟ او در طول فيلم اين همه از دست ماموران سيا فرار ميكند چون معتقد است آنان قصد دارند زفير را به آنتونيو بفروشند چرا خود او قصد دارد اين كار را بكند؟؟يا اينكه چرا تام كروز نسبت به سلامت دياز نگران مي شود و باز مي گردد و او را ميدزدد ؟؟مگر نه اينكه او يك زن عادي و غريبه است و از هيچ چيزي خبر ندارد و دسيسه خود آدم بد ها بوده كه او وارد هواپيما شود پس چرا آدم بدها بايد يك مهره سوخته كه مرگش دردي را دوا نمي كند بكشند؟؟از همه خنك تر مسائلي است كه آخر فيلم اتفاق مي افتد يك مامور خبره و ويژه سيا توسط يك زن معمولي از بيمارستان دزديده مي شود تا صرفا تقابلي باشد با كارهايي كه تام كروز در اول فيلم بر سر او در آورده است و اين بار همه آن ديالوگ ها را از زبان دياز بايد بشنويم .اجازه ميخواهم از يك ديالوگ فيلم به عنوان حرف پاياني نوشته ام استفاده كنم درجايي تام به دياز مي گويد با من اينجايي (اشاره به بالا) بدون من اينجا(اشاره به پايين) حرف من به آقاي خوش تيپ اين است كه شما ديگر چه با دياز و چه بدون دياز درسراشيبي هستيد .افول يك ستاره مرد هاليوود آغاز شده است

براي ثبات ادعايم همين جدول فروش فيلم هاي ايشان در سال هاي اخير كافي است ::

نام فيلم

سال ساخت

فروش كلي

War of the Worlds

2005

$ 234,280,354

Mission:
Impossible III

2006

$ 134,029,801

Lions for Lambs

2007

$ 15,002,854

Tropic Thunder

2008

$ 110,515,313

Valkyrie

2009

$ 83,077,833

Knight & Day

2010

$ 76,423,035

.در مجموع اين فيلم فقط به درد كساني ميخورد كه هنگام تماشاي فيلم بيشتر به فكر خوردن تنقلات هستند تا سر در آوردن از محتواي فيلم.

اين هم لينك آي ام دي بي فيلم :

http://www.imdb.com/title/tt1013743/

نمره من به اين فيلم 5 از 10 امتياز

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

Despicable Me 2010

كارگردان: Pierre Coffin و Chris Renaud

صدا پيشه گان : Steve Carel (آقاي گرو) Jason Segel (ويكتور) Julie Andrews (مادر گرو)

خلاصه داستان:

آقاي گرو مرد بد اخلاقي است كه سعي دارد بزرگترين دزدي تاريخ را ثبت كند .او مصمم است تا ماه را بدزدد در اين ميان رقيب سرسختي نيز به نام ويكتور دارد .كارها به خوبي پيش ميرود تا اينكه در زندگي او سرو كله سه دختر كوچولوي شيريني فروش پيدا مي شود و همه چيز تغيير مي كند ...

درباره فيلم :

به گمانم نياز مبرم براي همه آدم ها باشد كه گاهي كارتون نگاه كنند كارتونن هايي كه دنياي بچه ها را به تصوير مي كشند .خود من اين نياز را در درونم احساس مي كنم كه گاهي حتما بايد كارتون ببينم شايد به اين دليل باشد كه دوران كودكي هميشه جزو بهترين دوران آدميان است و با ديدن كارتون ياد آن دوران زنده مي شود .اينكه مي گويند كودك درون خود را زنده نگه بداريد نيز شايد به اين علت است كه روح آدمي همواره گرايش به معصوميت و آرامش دارد و كودك سمبل اين دو مورد است .كارتون (منٍٍٍٍ نفرت انگيز) از آن دسته كارتون هاست كه توصيه ميكنم حتما ببينيد

.اين كارتون به زيبايي نشان ميدهد كه معصوميت و لطافت چند كودك چگونه بر زندگي يك دزد بي عاطفه اثر مي گذارد و او را تبديل به آدمي ديگر مي كند.كسي كه سالها تلاش كرده تامظهر زيبايي عالم را ((ماه)) بدزدد مبدل به پدري دلسوز ومهربان مي شود زيرا لطافت در زندگي اش جاري شده است .چه خوب مي شد اگر سياست مداران بزرگ كه سرنوشت خيل عظيمي از مردم دست آن هاست گاه و بي گاه مثل همين آقاي گرو مجبور مي شدند چند كودك معصوم را تر و خشك كنند .بي گمان لطافت كودكان بر آنها نيز اثر مي گذاشت و شايد جنگ هاي ويرانگر هيچ گاه اتفاق نمي افتاد.فيلم به راحتي با مخاطب كوچك و بزرگ ارتباط برقرار مي كند و از اين لحاظ نمره قبولي مي گيرد البته روند داستان در جاهايي منطقي نيست اما اين را جزو ضعف هاي فيلمنامه نمي بينم چرا كه اينجا ما با منطق كودكان بايد به سراغ فيلم برويم و سخت گيري را كنار بگذاريم اگر به ديد فانتزي بچه ها به فيلم نگاه كنيم فيلم روي پاي خود مي ايستد ومشكلي ندارد البته در مقايسه با كارتون هاي پارسال مثلا انيميشن (بالا) كارتون به مراتب كم اهميت تري است اما براي من كه امسال فقط با انيميشن داستان اسباب بازي سرگرم شدم كارتون دلچسبي بود مخصوصا اون موجودات ريز زرد رنگ كه سپاه آقاي گرو به حساب مي آمدند خيلي بامزه بودند . به هر حال ديدن فيلم لحظه هاي شادي را برايتان رقم مي زند كه توصيه مي كنم از دست ندهيد

اين هم لينك آي ام ديبي فيلم :/

http://www.imdb.com/title/tt1323594/

نمره من به اين فيلم 7 از 10 امتياز


۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

Inception 2010

اين نوشته قبلا در نشريه فرهنگي آدم برفي ها و در اينجا منتشر شده است

كارگردان: Christopher Nolan

بازيگران: Leonardo DiCaprio (كاب) Ellen Page (آبردياني ) Ken Watanabe (سايتو) Marion Cotillard (مولي)

خلاصه داستان:

كاب يك سارق است اما نه يك سارق معمولي بلكه او خواب و رويا مي دزدد. در يكي از همين دزدي ها كه به شكست مي انجامد، كسي او را ترغيب ميكند كه به جاي سرقت ايده آن را در ذهن يك نفر ايجاد كند و در ازاي آن بتواند دوباره به آمريكا و پيش بچه هايش برگردد.كاب آن را مي پذيرد اما مشكلات زيادي پيش روست كه بايد با آن دست و پنجه نرم كند....

درباره فيلم:

(قبل از اينكه درباره فيلم حرفي بزنم بايد اعلام كنم كه ((آغاز)) ترجمه مناسبي براي نام فيلم نيست و شايد كلمه تلقين با اندكي گذشت ترجمه بهتري باشد .اما چون اين فيلم به اسم آغاز مشهور شده از اين كلمه استفاده كردم )

شايد اولين چيزي كه با ديدن اين فيلم به فكرت خطور كند اين باشد كه چه وحشتناك است اگرروزي برسد كه خواب ها نيز محل امني براي رازهايمان نباشند .فيلم آغاز با نويسندگي و كارگرداني كريستوفر نولان درباره چنين زماني ساخته شده است .زماني كه حتي خواب ها و روياهايمان ازدستبرد سارقان در امان نيستند. اگر كابوس ها و آرزوهاي آدمي كه همواره در خواب تجلي ميكنند نيز بتوان دزديد، پس چه چيزي برايمان باقي مي ماند .وقتي به خصوصي ترين لحظه هايت حمله مي شود ديگر حريم شخصي معنايي ندارد .ما با چنين دنيايي در فيلم روبروييم .دنيايي كه مرز بين واقعيت و تخيل بند به يك شيئي كوچك و بي ارزش (توتم) مي شود.نكته قابل ذكر اين است كه در چنين دنيايي كاملا طبيعي است كه به اصالت هر چيزي شك كئنيم كه درواقع گره اصلي فيلم نيز روي همين موضوع بسته شده است . (مولي ) بدين سبب خود را ميكشد كه به اصالت زندگي خود شك دارد .در چنين دنيايي نمي شود دانست چه چيز واقعي است و چه كسي غير واقعي حتي نميتوان دانست كسي را كه دوستش داري وجود دارد يا تنهاسايه اي از خاطرات و گذشته هايت است .فيلمنامه فيلم با ايده بكري كه دارد فيلمنامه پيچيده اي است كه نوشتن آن چالش مهمي براي نولان بوده است( حدود ده سال تكميل اين فيلمنامه طول كشيده ). فيلمنامه صرف نظر از تناقضي كه در پايانش داردو متذكر آن خواهم شد در روايتٍ داستانٍ به اين پيچيدگي ،روان و گيراست . حتي عقب و جلو بردن زمان ها نيزدر جذاب شدن داستان كمك كرده است. فيلم با سكانسي آغاز مي شود كه با همان سكانس پايان مي يابد.تلاشي كه پدري براي رسيدن به فرزندانش انجام ميدهد به طور سمبليك تلاشي است براي رسيدن به واقعيت. تلاشي كه به شكست مي انجامد (به گمان من براي يك خواب دزد اين كمترين مجازات ممكن است كه هيچگاه به واقعيت باز نگردد) البته او به بچه هايش(واقعيت) مي رسد اما به قيمت آنكه اولا بايد روياي همسرش را رها كندو مي بينيم تا زماني كه (كاب) توهم همسرش را رها نكرده، موفق به ديدن صورت فرزندانش نمي شود و هميشه تصويري كه از بچه هايش دارد تصويري است كه گويا دارند از او فرار مي كنند ودوما اينكه به همين پاداش نيز در خواب دست مي يابد .از ديگر نكته هاي قابل توجه فيلم فيلمبرداري دقيق و زيباي آن است مخصوصا صحنه قرار گرفتن دو خيابان برروي هم كه به كمك فيلمبرداري و جلوه هاي وي‍ژه به يكي از صحنه هاي ماندگار اين چند سال تبديل شده است .در مورد بازي ها نيز بايد بگويم همه بازي ها خوب و قابل تحمل است اما اين روزها دي كاپريو واقعا در اوج است او كه با تايتانيك مشهور شد كمتر كسي فكرمي كرد به بازيگر بزرگي تبديل شود.خود من بعد ازديدن تايتانيك و بازي او گفتم: پسر لوس ديگري به بچه لوس هاي هاليوود اضافه شد.اما او راه خود را با همكاري باكارگردانان بزرگ پيدا كرد و با انتخاب دقيق نقش هايش اينك در سال 2010 دو نقش شاهكار در كارنامه خود دارد و اگر براي هر دو نقش (جزيره شاتر و همين فيلم آغاز) كانديد بهترين بازيگر نقش اول در اسكارشود هيچ جاي تعجبي ندارد. دي كاپريواينك به جايي رسيده كه بازي هايش در هر فيلمي بالاتر از استاندارد هاي موجود است و نمره اي جز عالي به آن نمي توان داد. و اما جداي از اين همه تعريف و تمجيد به نظرم فيلم دو نكته منفي در خود دارد: يكي از آن ها در رابطه با زمان فيلم است به گمان من زمان فيلم قدري طولاني است. امروزه كمتر كسي است كه دو ساعت وبيست دقيقه بتواند در سالن سينما بماند.متوسط زمان فيلم هاي امروز بين 90 تا 100دقيقه است و اگر زمان اين فيلم اندكي كمتر ميشد هم بر جذابيت فيلم اضافه مي شد و هم تماشاگران بيشتري از فيلم رضايت داشتند. ولي نكته منفي مهم ترفيلم،تناقض در روايت منطقي داستان است. محور اصلي داستان القاي فكري در ذهن رابرت فيشر جوان است اما چيزي كه در پايان به آن مي رسيم اين نكته است كه سايتو و كاب نمي توانند از خواب بيدار شوندو به دنياي واقعي بازگردند. بنا براين منطقي است كه فيشر جوان وقتي در هواپيما بيدار مي شود واطراف خود را مي بيند كساني را ببيند كه در خوابش بوده اند و دو نفر آن ها مرده اندو با توجه به اينكه مي دانيم كه فيشر مي داند سرقت در خواب وجود دارد پس طبيعي است كه او به همه اين مسائل شك كند و قاعدتا بايد ايده آغاز شكست بخورد در حالي كه در فيلم گويي كاب ودوستانش موفق شده اند و به پيروزي رسيده اندو اين با روايت منطق داستان نمي خواند.اما به هرحال آغاز فيلمي زيبا و ديدني است كه ارزش بيش ازيك بار ديدن را دارد

اين هم لينك آي ام دي بي فيلم :

http://www.imdb.com/title/tt1375666/

نمره من به اين فيلم 8 از 10 امتياز

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

The Bounty Hunter 2010

كارگردان: Andy Tennant

بازيگران: Jennifer Aniston (نيكول) Gerard Butler (ميلو) Christine Baranski (كيتي) و...

خلاصه داستان:

ميلو يك جايزه بگير است كه مجرمان فراري از قانون را بازداشت مي كند و در ازاي آن پول دريافت مي كند از قضا اين دفعه مجرم فراري او همسر سايقش است كه چون در يك جلسه دادگاه حاضر نشده حكم جلبش صادر شده است ميلو براي دستگيري او انگيزه مضاعفي دارد و داستان تعقيب و گريز آغاز مي شود ...

درباره فيلم:

فيلم جايزه بگير از فيلم هاي پاپ كورني(همان بفكي خودمان)است كه صرفا براي لذت بردن يك ساعته ساخته شده است . بنابراين نبايد از فيلم انتظاري زيادي داشت .در اين گونه فيلم ها همين كه شيمي رابطه زن و مرد نقش اول خوب از كار در بيايد كافي است و فيلم قابل تحمل خواهد بود .جرارد باتلر و جنيفر آنيستون كه هر دو سابقه كمدي رمانتيك را در كارنامه خود دارند در اين فيلم نقش مقابل همديگر را دارند كه زوج نسبتا موفقي نيز از كار در آمده اند البته بازي جنيفر بسيار بهتر از بازيگر مرد فيلم است .جداي از اين رابطه نسبتا موفق، فيلم چيز دندان گير ديگري ندارد.فيلمنامه بسيار كليشه اي و شوخي هاي بي مزه و چرخش هاي بي منطق فيلمنامه باعث افت فيلم شده به علاوه بعضي از شخصيت ها ضرورت حضورشان اصلا منطقي نيست مثل شخصيت استيو كه اصلا معلوم نيست دركجاي داستان قرار دارد و به طوركاملا احمقانه اي به تعقيب اين زوج مي پردازد و باعث به وجود آمدن داستان فرعي ديگري شده كه به اصل داستان هيچ ربطي ندارد و در خلق لحظه هاي كمدي نيز ناموفق است و در پايان نيز با بي سليقگي تمام كارش يك سره مي شود. به هر حال حرف زدن درباره اين فيلم به نظرم تا همين حد كافي است چون مطلب خاص ديگري ندارد .اگر روزي خيلي بي حوصله ايد تماشاي يك بار اين فيلم براي اينكه به هيچ موضوعي فكر نكنيد كار چندان بدي نيست .اين هم لينك آي ام دي بي فيلم:

http://www.imdb.com/title/tt1038919/

نمره من به اين فيلم 5 از 10 امتياز


۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

نقد سريال Leverage



Leverage

كارگردان : Dean Devlin

بازيگران : Timothy Hutton (ناتان فورد ) Gina Bellman (سوفي ) Beth Riesgraf (پاركر) Aldis Hodge (هارديسن) Christian Kan (اليوت )

درباره سريال :

نفوذ يكي از سريالهاي جذابي است كه مرا وادار كرد تا آن را دنبال كنم گر چه اذعان مي كنم كه از لحاظ متن فيلمنامه گاهي در بيان واقع گرايي اشكالات و خللهايي دارد اما چنان خوش ساخت و به روز ساخته شده كه به گمان من ارزش تماشا را دارد .

داستان اصلي فيلم همان داستان قديمي دزدان جوانمرد است سريال همان داستان رابين هود را بازگو مي كند با اين تفاوت كه رابين هود و دار و دسته اش تير و كمان را كنار گذاشته و از جنگل شرود خارج شده اند و با لباس و شكل و شمايل امروزي و همچنين ترفندها و حقه هاي به روز شده همراه با آخرين پيشرفتهاي تكنولوژي به سراغ ثروتمنداني مي روند كه از راههاي مشروع پولهاي نامشروع بدست مي آورند و كار اين جوانمردان اين است كه از كساني محافظت كنند كه قانون نمي تواند كاري برايشان بكند . نكته جالبي كه در اين باره قابل توجه است اين است كه با طرح اين موضوع دست فيلمنامه نويسان بسيار باز گذاشته مي شود كه در هر پيشه و شغلي كه فكرش را مي توانيد بكنيد سرك بكشند و طرح قصه انتخاب كنند . چرا كه ثروتمندان مال مردم خور و كساني كه از دست قانون فرار مي كنند را مي توان در همه شغلها پيدا كرد بر اين اساس هر قسمت اين سريال داستان نفوذ اين جوانمردان است به داخل يك شغل خاص و نشان دادن ريزه كاريهاي شغل مذكور و همچنين انواع خلافكاريها و كلاهبرداريهاي آن و جذابيت اين سريال از تنوع اين شغلها و نفوذهاست. از آنجائي كه سريال مانند فيلم خود را محدود به دو ساعت نمي داند بنابراين در پرداخت شخصيت دست بازتري دارد و سريال نفوذ از اين امكان به نحو احسن استفاده كرده و با زمان بندي مناسب در هر قسمت لايه اي از شخصيتهاي اعضاي گروه را به نمايش مي گذارد كه شخصاً از نوع پرداخت و شيوه آن لذت زيادي بردم . اكنون به تفكيك درباره شخصيتهاي اصلي فيلم شرح كوچكي مي دهم باشد كه از آن لذت بيشتري ببريد .

1- ناتان فورد : مامور سابق بيمه با نام مخفف(( نيت)) كه مدت بيست سال براي يك شركت بيمه كار مي كرد و وظيفه داشت دست كساني را رو كند كه مي خواستنداز بيمه كلاهبرداري كنند اين مهارت در كشف كلاهبرداري در طول ساليان ذهن نيت را چنان مي پردازد كه به راحتي مي تواند حقه سوار كند و به قول امروزيها سوراخ دعا را پيدا كند . همين خصيصه باعث شده كه او رئيس گروه باشد و همه به گفته ها ي او اطمينان كنند . ناتان فورد الكلي است و مسبب آن همان شركت بيمه اي است كه برايش كار مي كرده چرا كه حاضر نشد هزينه درمان بيماري پسرش را بپردازد و با بهانه اي واهي باعث مرگ او شد. ناتان بعد از اين ماجرا از شركت بيمه بيرون آمد و با ترك زندگي متاهلي اش به الكل پناه برد او هنوز به همسرش تعلق خاطري دارد اما در اين ميان رابطه اي عاطفي بين او و ((سوفي)) شكل گرفته .درطول سريال او موفق شود به اعتيادش غلبه كند اما هنوز درگيري عاطفي را به همراه دارد .



2- سوفي : كلاهبردار گروه است و يكي از كاريز ماتيك ترين شخصيت هاي سريال .در واقع او خود را طعمه مي كند تا بقيه بتوانند نفوذ كنند سوفي هنر پيشه است اما هنر واقعي او وقتي است كه در كار كلاهبرداري خود را به جاي اشخاص با كارهاي متفاوت جا مي زند .همين كار كم كم باعث شده كه سوفي هويت اصلي خود را گم كند و در طول سريال با اين مشكل دست و پنجه نرم كند در فصل دوم به خاطر جذاب تر شدن داستان نويسندگان فيلم تصميم گرفتند كه به جاي سوفي شخصيت ديگري را وارد ماجرا كنند اما به گمان من اين كار باعث افت سريال در فصل دومش شد و براي همين بود كه كارگردان و نويسندگان در فصل سوم مجددا سوفي را وارد داستان كردند .سوفي دلباخته ناتان است اما منتظر است كه ناتان تصميم نهايي را بگيرد .رابطه اين دو در جذاب كردن سريال تاثير زيادي دارد


3-پاركر : دزد بي رقيب در همه دنيا تنها جيب بري است كه با يك تنه بهت زدن جيبت را خالي مي كنه شخصيت پاركر خوب پرداخته شده روي كودكي او كار شده و نشون داده ميشه با والدين رضاعي خود چه زندگي سختي داشته .بنابراين اون كاملا بي احساسه و همين باعث موفقيتش در دزدي شده شخصيت هكر گروه ((هارديسن )) رگه هايي از علاقه را نسبت بهش نشون ميده ولي اون قضيه را نمي فهمه چه ميشه كرد اون بي احساسه ديگه !!

4- هارديسن :هكر گروه كه با توجه به امروزي بودن شغل ها نياز زيادي به او احساس ميشه براي هارديسن نفوذ به هيچ سيستمي غير ممكن نيست كه البته در پرداخت شخصيت اون غلو زيادي شده و اگه واقعي تر به نظر مي رسيد جذاب تر بود .مثلا نشون داده ميشه كه هارديسن همه موقع ميتونه به بايگاني اف بي آي و سيا دسترسي داشته باشه گذرنامه جعل كنه ،بليط هواپيما صادر كنه و سيستم تمام شركت ها از نفوذ او در امان نيستند كه خب اين يه كمي باورش سخته

5- اليوت : بزن بهادر گروه و كسي كه ميتونه با اتكاء به قدرت فيزيكيش گروه را از مهلكه نجات بده به نظر من در همه گروه ضعيف ترين بازي را داره و اگه بازيگر ديگه اي به جاي(كريستسن كين ) نقش اليوت را بازي كرده بود سريال ارتقاي كيفي خوبي پيدا مي كرد .

به هر حال نفوذ در سري جديد خودش كه هنوز از شبكه هاي سراسزي آمريكا داره پخش ميشه با مسائل جديد دنيا از جمله مسائل كشور عزيزمون داره كار ميكنه و شايد اين مساله باعث ترغيب ايراني ها براي ديدن اين سريال بشه .شما هم اگه ببينيدش ضرر نمي كنيد .اين هم لينك آي ام دي بي سريال :

http://www.imdb.com/title/tt1103987/

نمره من به اين سريال 8 از 10 امتياز

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

Alice in Wonderland 2010

کارگردان: Tim Burton

بازیگران : Mia Wasikowska (آلیس) Johnny Depp (کلاهدوز ) Helena Bonham Carter (ملکه قرمز) و...

خلاصه داستان:

آليس از كودكي کابوس مشابه و يكساني را مي بيند كه به دنبال خرگوشی جلیقه پوش در گودالي سياه مي افتد و در این گودال با دنیایی خیالی روبرو می شود که باور ناذیرند مثل گربه خندان پرنده و ...اما پدرش به او مي گويد كه نبايد نگران باشد تا اين كه پس از سالها درست در زماني كه موقع ازدواج اوست و او بايد به خواستگار ((لرد))ش جواب بدهد رويايش به حقيقت مي پيوندد و به دنياي خوابش قدم مي گذارد ...

درباره فيلم :

براي كساني كه با دنياي ((تيم برتون)) آشنا نيستند فيلم آليس در سرزمين عجايب صرفاً فيلمي كودكانه با غلو هاي باور ناپذير و ساده انگارانه است كه صرفاً داستاني بچه گانه را تعريف مي كند و بس اما اگر قدم به دنياي ((برتون)) بگذاريم در می یابیم تمام اين قضايا نه تنها غلوهاي باور ناپذير نيست بلكه هدف داستانگو صرفاً اين بوده كه همين چيزهاي كوچك غلو آميز را برايمان باز گو نمايد و کل داستان تنها پوششي براي اين كار بوده است در فيلم آليس جمله اي گفته مي شود كه به نظرم عصاره اصلي دنياي تيم برتون را تشكيل مي دهد : « قبل از صبحانه به 6 چيز غير قابل باور فكر كن » بنابراين در دنياي ((برتون)) است كه سوار بي سر از گور بلند مي شود . در دنياي اوست كه با گوشت آدميان كيك و شيريني درست ميکنند و غولهاي قد بلند پيدا مي شود، كوه يخي پيدا مي شود كه در وسطش يك ماموت بوده و داشته اند آنرا به نيويورك مي برده اند . يك ماهي پيدا مي شود كه به جاي كرم و غيره طعمه اش بايد از طلا باشد پس اگر در اين فيلم نيز گربه خندان و سخنگو مي بينيد غذاهايي را مي بينيد كه با خوردن آنها كوچك يا بزرگ مي شويم بايد بپذيريم چرا كه اين دنياي تيم ((برتون)) است و اصلاً جنس قصه آليس به گونه اي بوده كه تيم برتون را به سوي خود كشانده گويي اوست كه بايد اين فيلم را كارگرداني مي كرده و داستان فيلم همان عناصری را دارد که کارگردان در طول مدت فیلمسازیش جذب آن ها می شده است .قصه فیلم همان قصه قديمي جدال بين خير و شر ( تاريكي و روشنايي ) است و آليس كه در روز خواستگاريش ، روزي كه نماد بلوغ اوست بايد تكليفش را با كابوس هميشگي اش، كابوس دوران بچگي اش روشن كند .مثل اینکه بدون روشن شدن پايان اين كابوس او قادر نيست پا به مرحله جديدي از زندگي اش بگذارد بنابراين مي رود تا در دنياي خواب خود نقش منجي را بازي كند مي رود تا در جدال خير و شر بداند اهل كدام طرف است اهل روشنايي است يا اهل تاريكي پس هنگامي كه مي بينيم ملكه قرمز او را مي پذيرد و مهمان وي‍ژه او مي شود و يا سرباز جنايتكار به او علاقه مند مي شود نوعي كشش دروني آليس نشان داده مي شود كه گويا مي تواند در طرف تاريك داستان هم قرار بگيرد در جايي حتي مي گويد: ((جابوراكي هيولاي قصه را نخواهم كشت)) اما سير تحول او به سوي روشني است چرا كه او ذات روشني دارد و لباس سفيد او نماد همين موضوع است شخصيت قابل تامل ديگر در اين داستان ملكه قرمز با بازي بسيار خوب هلنا بونهم كارتر ( يكي از پايه هاي ثابت فيلمهاي برتون ) است گر چه ملكه قرمز شخصيت منفي داستان است اما تنفر تماشاگر را بر نمي انگيزاند بلكه با كمال تعجب بیننده براي او دلسوزي مي كند چرا که او بسيار تنهاست و شايد اگر كسي او را دوست مي داشت مرتكب اعمال زشتش نمي شد . شاید پيام تيم برتون اين است كه ديكتاتورها هميشه تنها خواهند بود و كسي آنها را به طور واقعي دوست ندارد و به همين دليل آنها قابل ترحمند نه مستحق تنفر .اما گذشته از همه اینها فیلم آلیس در سرزمین عجایب تیم برتون را جزو کارهای خوب برتون نمی دانم.شاید یکی از خصیصه های برتون بدیع بودن روایتی بوده که برایمان تعریف می کرده بنابراین آلیس به سبب تکراری بودن داستانش که بارها دستمایه هالیوود قرار گرفته نو آوری فیلم هایی چون ماهی بزرگ ادوارد دست قیچی سویینی تاد و حتی عروس مرده را ندارد اما به هر حال برای آن هایی که مانند تیم برتون شیفته دنیای خیالی هستند دیدن این فیلم استاد نیز خالی از لطف نیست

این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1014759/

نمره من به این فیلم 5/6(شش و نیم ) از 10 امتیاز




۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

Salt 2010


این مقاله پیش از این در مجله آدم برفی ها و در اینجا چاپ شده است:

کارگردان : Phillip Noyce

بازیگران : Angelina Jolie (اولین سالت)
Liev Schreiber
(تد) August Diehl (مایک) و...

خلاصه داستان:

در سالگرد ازدواج ((سالت )) مامور ویژه سیا و در حالی که درآخرین ساعات اداری عازم منزلش است به او خبر می رسد جاسوسی از روسیه فرار کرده و دارای اطلاعات ذی قیمتی است .او به همراه افسر ارشدش به دیدار جاسوس می روند و با خبر می شوند کسی قرار است رییس جمهور روسیه که عازم سفر به آمریکاست را بکشد و او کسی نیست جز خود((سالت)) .ابتدا همه به این موضوع می خندند اما وقتی قضیه جدی می شود ((سالت)) پا به فرار می گذارد و به سراغ رییس جمهور روسیه می رود و او را می کشد اما این همه ماجرا نیست ...

درباره فیلم:

اکنون دیگر به این باور رسیده ام که در هالیوود نیز مثل ایران خودمان فیلمنامه هایی سراسر چرت و پرت و پر از چاله و چوله می توانند هفت خوان را بگذرانند و بر پرده سینماها حاضر شوند .((سالت)) یکی از همین فیلم هاست که به نظرم هیچ آدم عاقلی دست اندرکار تولید این فیلم نبوده چون اگر هر آدم عاقلی دستش به این فیلمنامه می رسید او را یک سر به سطل زباله می انداخت .تکیه فیلم فقط و فقط روی ((آنجلینا جولی)) است و دیگر هیچ .تولید کنندگان فیلم صرفا قصد شان این بوده که یک ((مهاجم مقبره)) ای دیگر بسازند اما این بار به جای اینکه پرش ها بر روی گورهای باستانی باشد بر روی تریلر ها و کف اتوبان هاست .شاید واقعا وقت آن رسیده که دست اندر کاران هالیوود به فکر یک جیمز باند مونث باشند که در اینصورت یکی از گزینه های اصلی همین(( آنجلینا)) ست . اما این نیاز باعث نمیشود که تهیه کننده ای بدون داشتن یک فیلمنامه درست وحسابی شروع به ساختن فیلمی با بودجه ای هنگفت کند !!این فیلم از دیدگاه من توهین مستقیمی است به شعور بینندگان فیلم حتی اگر پاپ کورن خورها (همان پفک نمکی خودمان ) باشند.سراسر فیلمنامه پر از اغلاط فاحش داستانی و سوال های بدون جواب برای ببیننده است .مهم ترین آنها اینکه چرا باید یک جاسوس بلند پایه روسی به آمریکا بیاید و شاگرد دست آموز خودش را لو بدهد که قصد چه کاری را دارد ؟ مگر نه اینکه(( سالت)) در پوشش یک مامور سیا خیلی بهتر میتوانست ماموریتش را انجام دهد جز اینکه باید محملی فراهم می شده تا آنجلینا جولی در اتوبانهای بزرگ آمریکا موتور سواری کندوخودی نشان بدهد ؟ گذشته از آن چرا ((سالت)) ماموریت کشتن را ناقص انجام می دهد و با کمک زهر عنکبوت ترور را نیمه کاره می کند ؟ او که نمیداند قرار است همسرش توسط روس ها کشته شود او با این گمان به سراغ ماموریت می رود که مطمئن است جای شوهرش امن است و آنان قرار است کار بزرگی را انجام دهند پس چرا زهر عنکبوت؟؟ در واقع اشتباهات فیلمنامه ای آنقدر گل درشت است و بزرگ که می توان حدس زد کارگردان بدون هر گونه داستان محکمی بر سر فیلمبرداری می رفته و همه داستان همانجا سر هم می شده است .از لحاظ جلوه های ویژه نیزفیلم فقط در سطح تقلید از ((مهاجم مقبره)) و ((ماموریت غیرممکن)) می ماند و هیچ تنوعی در آن دیده نمی شود جالب آنکه(( آنجلینا)) بعد از فرار ازدست مامورین سیا و بی عرضه نشان دادن کل آن سیستم و پریدن بر روی طاق تانکرها و موتور سواری های هیجان آمیز همان قدر شیک و اتو زده به نظر می رسد که گویی همین الان از سالن مد خارج شده است .اما نکته ای که برای یک جوان ایرانی از این فیلم بی سر و ته می تواند جالب توجه باشد انتخاب تهران به عنوان یکی از هدف های موشکی است و این موضوع فقط و فقط نشان دهنده یک چیز است و آن اینکه ذهنیت عمومی جهان دارد آمادگی حمله به ایران را پیدا می کند نمی خواهم مثل کسانی که تئوری توطئه در سر دارند ناله سر کنم که آری همه این ها یک حرکت حساب شده است و کار کار دشمنان است و... نه بلکه حرفم این است وقتی یک مساله ای مرتب گفته شود حتی در سطحی ترین مجلات و فیلم ها ذهن جمع مخاطب آمادگی این را پیدا می کند که بتواند درباره آن حرف بزند . روی هم رفته این فیلم ارزش وقت تلف کردن را ندارد و تنها یک نمره منفی دیگر برای ((آنجی)) محسوب می شود کسی که بازیش در فیلم بچه عوضی ارزشمند و قابل احترام بود اما با این فیلم ها تنها راهش را به سمت فیلم ها و نقش های متفاوت سخت خواهد کرد

این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt0944835/

نمره من به این فیلم 3 از 10 امتیاز


۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

خسرو دهقان و جواد طوسی


























مقدمه:

در شماره 192 (خرداد 89) آقای خسرو دهقان مطلبی نوشته بودند و مثل همیشه بعد از نمک پاشی زیاد به جواد طوسی تکه انداخته بودندکه خیلی خود را عرضه می کنی هر کانالی را بازمیکنی شماآنجا هستی حتی در یخچال را باز میکنم شما آنجایی !!و از این حرف ها در شماره 193 دنیای تصویر (تیرماه 89) جواد طوسی مطلبی در جواب ایشان نوشته بود که به نظرم مهم و قابل تامل است نه از لحاظ اینکه طرف کدام گرفته شود که من این دو عزیز را هرگز ندیده ام وفقط با نوشته هایشان آشنایم بلکه از جهت اینکه نحوه دید آن ها به جامعه متفاوت است و انتخاب هر کدام از این دو دیدگاه سرنوشت متفاوتی را رقم می زند

شرح:

برای کسی مثل من که از دور دستی بر آتش دارد (اکثر خوانندگان دنیای تصویرهمینگونه اند) لحن و نوشتار آقای دهقان مانند کسی است که از بالابا مخاطبش حرف می زند گویا خود را رند خوشمزه ای می بیند که مجاز است به هرشخصی طعنه ای بزند و ریشخنذی بکند فلان فیلم را مسخره کند و به فلان فیلمساز تکه بیندازد .این لحن حرف زدن و اینگونه فکر کردن را اصلا نمی پسندم و به گمانم در نشریه ای مثل دنیای تصویر نباید جایگاهی داشته باشد چون این تفکر خسرو دهقانی را خطر ناک می دانم کسی که به خو د اجازه دهد هر چیز و کسی را مسخره کند امابه اینکه فیلم نمی بیند مفتخر باشد و به همان دیده ها و شنیده های قبلی اش مغرور و گمان کند از همه چیز بی نیاز است تفکر خطرناکی دارد که اشاعه اش در جامعه نه تنها باعث خمودی و عدم رشد بلکه باعث نابودی فرهنگ نسل جدید خواهد بودآقایی که صراحتا می گوید هنوز در پیچ 78 و 79 گیر کرده و از دست درباره الی عصابی است و فستیوال کن را معتبر نمی داند چون امسال مهدی کرم پور به آن رفته و رییس هیئت داورانش تیم برتون است که حضرت آقا از آو متنفر است چگونه خود را مجاز می داند که به منتقدی که سعی دارد منزوی نباشد و داشته هایش را با دیگران تقسیم کند ونگذارد چراغ نقد خاموش شود اینگونه توهین کند و او رامورد ریشخند قرار دهد و علی معلم هم گویا چشم خود را بر روی خطای رفقا خوب بلد است که ببندد .اما بر عکس حرف های جواد طوسی بسیار به دلم نشست این قاضی شریف به گمانم راه را درست انتخاب کرده .آیا به نظر شما اینکه کسی مثل آقای دهقان گوشه عزلت بگزیند تا مبادا قبای زربفتش آلوده به گرد و غبار اجتماع شود بهتر است یا کسی مثل جواد طوسی که علی رغم نیش و کنایه امثال خسروها خود را عرضه می کند (به قول آقایان) تا جامعه سینمایی مان جامعه مونولوگی نباشد .من خود البته از کسانی هستم که چندان دل خوشی از صدا و سیما ندارم اما آیا تحریم صدا و سیما واگذار کردن صحنه به طرف مقابل نیست؟ آیا در خانه نشستن و چیزی ننوشتن و حرفی نزدن کمکی به فرهنگمان خو اهد کرد .آیا خود این حرکت کوششی در راه تکصدایی کردن جامعه نیست؟ پس بگذارید با احترام به هر دو بزرگوار به احترام جواد طوسی عزیز کلاه از سر بردارم که طعنه ها را به جان می خرد اما همچنان در صحنه می ماند تا نسل جدید فقط با یکصدا روبرو نباشد و به جناب خسرو خوبان هم بگویم حاجی!! علی آباد هم شهری نیست پیاده شو تا با هم برویم دوره ای که لوطی ها روی تخت قهوه خانه می نشستند و خوشمزگی و مزه پرانی می کردنددو به گمان خود سبیل همه را دود می دادند سال ها است که گذشته است این روز ها ارزشمندی و عزت از آن کسانی است که همواره می خوانند و می نویسند و می بینند و سعی می کنندبه بقیه بیاموزند.به شخصه من اهل اظهار نظر های این چنینی درباره دوستان منتقد نیستم اما اینبار اینگونه نوشتم چرا که فکر میکنم اگر افکار کسانی مثل خسرو دهقان در جامعه رشد کند وای به حال این فرهنگ که سینما گوشه ای از آن است