۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

Altitude 2010


کارگردان: Kaare Andrews

بازیگران : Jessica Lowndes (سارا ) Landon Liboiron (بروس) Julianna Guill (می ) و ...

خلاصه داستان : یک خانواده با هوایما در حال سفرهستند که حادثه ای برای آن ها رخ می دهد . سال های بعد پسر کوچک همان خانواده به درخواست دوستش سارا مجبور می شود دوباره سوار همان هواپیما شود اما این تازه آغاز ماجراست ...

درباره فیلم :

فیلم ارتفاع از اساس دارای اشکال است .یعنی از همان داستان اصلی .فیلم یا باید یک داستان کاملا فانتزی را روایت می کرد که پر از انواع موجودات موهوم و اتفاقات عجیب بود که در آن صورت ایرادی در کار نبود یا اینکه باید قید این ماجراهای فرا طبیعی را می زد و داستانی واقعی ارائه می داد .اما اینکه کسی روایتی را تعریف کند که هشت پایی در آسمان هواپیمایی را گروگان گرفته و بعد بخواهد با چسباندن دو تکه به اول و آخر فیلم آن را واقع گرا نشان دهد همین بلای فیلم ارتفاع به سرش می آید .از طرف دیگر اگرداستان فیلم تصورات آن پسر کوچک بروس می بود پس باید زاویه نقل داستان از دیدگاه بروس نقل می شد اما در داستان می بینیم که سارا بیهوش می شود و ما را با خود به خوابش هم میبرد گویا داستان از زاویه دید سارا روایت می گردد و این تناقض اصلا اشکال کمی نیست .نکته دیگر شیوه بد کارگردانی فیلم است .کسی که می داند اکثر لوکیشن اصلی فیلمش را باید در یک کابین کوچک هواپیمایی کوچک بگیرد باید فعل و انفعال داستانش آنقدر جذاب باشد که حوصله تماشاگرش سر نرود که این اتفاق برای فیلم نیفتاده .ضمن اینکه فیلم بازیگران قدرتمندی نیز ندارد تا بتواند گلیم آن را از آب بیرون بکشدفیلم ایرادات زیاد دیگری نیز مثل نقش آن کتاب کارتون دارد که حتی به گفتنش هم نمی ارزد چرا که دلیل به اندازه کافی در بد بودن فیلم موجود است آن هم گل درشت و جلوی چشم .فیلم ارتفاع یک شکست کامل است و توصیه می کنم وقتتان رای برای تماشایش به هدر ندهید .این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1407049/

نمره من به فیلم سه از ده امتیاز

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

Somewhere 2010


کارگردان : Sofia Coppola

بازیگران: Stephen Dorff (جانی ) Elle Fanning (کلیر ) و ...

خلاصه داستان :

جانی ماکو بازیگر مشهور و پولداری است که زندگی یکنواخت و انزوا گونه ای دارد .او روزها را با کسالت می گذراند تا اینکه مجبور می شود از تنها دخترش برای چند روز نگهداری کند .این با هم بودن سبب تغییر زیادی در زندگی جانی می شود تا جایی که ...

درباره فیلم :

در شعر فارسی صنعتی هست به نام( براعت استهلال) و این چنین است که شاعر در ابتدای شعرش توصیفی از کسی یا چیزی می کندوبا این کار کلیت داستانی که در آینده گفته خواهد شد را به صورت کد به خواننده بیان می کند نمونه بارز آن ابتدای داستان رستم و سهراب است که فردوسی چنین آغاز کرده است :اگر تندبادی بر آید زکنج /به خاک افکند نارسیده ترنج

این شعر به صورت نمادین آشکار می کند که قرار است نارسیده ترنجی به خاک افتد که منظور همان سهراب جوان است

این تکنیک در سینما نیز مورد استفاده کارگردانان قرار میگیرد که فیلم ((جایی )) از نمونه های آن است .سکانس اول فیلم ماشین لوکسی را در حال چرخیدن به دور یک پیست دایره شکل نشان می دهد.ماشین بعد از چند دور چرخیدن روبروی دوربین می ایستد و راننده اش (جانی ) پیاده می شود گویی که از چرخیدن خسته شده است

قهرمان داستان (جانی ) همه چیزهایی که جوانان امروز درآرزویش هستند را دارد پول شهرت جذابیت اما زندگی کسالت باری دارد .انگار که چیزی در زندگی اش کم است او نه تنها از زندگی اش راضی نیست بلکه چنان که فیلم نشان می دهداکثر اوقاتش را در رختخواب و در حالت رکودی به سر می برد .به جز این موضوع او دچار نوعی ترس واهی نیز هست و مدام فکر می کند کسی او را تعقیب می کند .نگهداری اجباری از یگانه دخترش(کلیر) دقیقاهمان تلنگری است که او در انتظارش بوده و همچون سنگی است که به مرداب ساکتی پرتاب می شود .از لحظه بودن با دخترش کمتر او را در بستر می بینیم. زندگی (جانی) جان گرفته است .دست شکسته اش که نمادی از اوضاع و احوال خرابش بود بهبود می یابد .حالا دیگر جانی فهمیده است در زندگی چه چیز کم دارد ((محبت عشق )) او تشنه دوست داشتن و دوست داشته شدن است .به همین دلیل است که وقتی دخترش به کمپ می رود جانی به همسر سابقش تلفن می کندو ازبا گریه درخواست می کند که پیش او بیاید .سکانس آخر فیلم به روشنی تصمیم جانی را نشان می دهد که ماشین لوکسش را که سمبل زندگی پر تجملش است رها می کند و با پای پیاده در جاده ای می رود که به کمپ محل استقرار دخترش منتهی می شود (جانی) محبت را انتخاب کرده است فیلم جایی فیلمی است با کارگردانی خوب همچون سوفیا کاپولا و بازیگرانی که از دید من بدون نقصند اما یک مشکل اساسی دارد که در فیلم گمشده در ترجمه فیلم قبلی کارگردانش نیز به شکل کمتری به چشم می خورد .فیلم به طور بارزی کسالت آور است. نماهای ثابت و بی صدا و همچنین سکانس های طولانی و تکراری مثل سکانس رقصیدن آن دو دختر بالای سر (جانی ) فیلم را از حرکت انداخته است شاید قصد کارگردان این بوده که با این شیوه در روایت ، زندگی کسالت بار جانی را بیشتر به نمایش بگذارد.اما به گمان من مهم ترین چیزی که یک اثر را به هنر واقعی تبدیل می کند جذاب بودن آن برای مخاطبش است. اگر فیلمی نتواند تماشاگر را تا آخر با خود داشته باشد چگونه می تواند پیامش را به او برساند. من که اندکی جدی تر به سینما نگاه می کنم تا آخر فیلم چند بار خمیازه کشیدم و به سختی قبول می کنم مجددا فیلم را تماشا کنم .تماشاگر عادی که جای خود دارد .در فیلم گمشده در ترجمه نیز کاپولا برای اینکه سرخوردگی قهرمان داستانش را بیان کند باز هم از این شیوه استفاده کرده بود .سکانس های طولانی وکم تحرک و کم صحبت در آن فیلم نیز به چشم می خورد.وجه مشترک دیگری که این فیلم با گمشده در ترجمه دارد در شباهت عجیب زندگی مرد اول داستان هایشان است .قهرمان داستان هر دوفیلم بازیگران پولداری هستندکه از زندگی کسالت آور خود خسته شده اند وبه دنبال راه گریز می گردند .به هر حال صرف نظر از اشکال عمده فیلم که دیدنش را کمی سخت می کند اما به لحاظ پیام انسانی اش فیلم قابل احترامی است که دیدنش را به همه دوستان توصیه می کنم .این هم لینک آی ام دی بی فیلم :

http://www.imdb.com/title/tt1421051/

نمره من به فیلم شش و نیم از ده امتیاز