این مطلب را هفدهم آبان 1387 در بلاگفا نوشته بودم که اینجا منتقل کردم
دوستان عزیز از آقای کردان زیاد تعجب نکنند کسانی که با تاریخ این کشور دوست و رفیق بوده باشند امثال دکتر کردان را در تاریخ خودمان زیاد شاهد بوده اند یک نمونه ا را در گلستان سعدی برایتان می آورم
شيادی گيسوان بافت يعنی علويست و با قافله حجاز به شهری در آمد که از حج همی آيم و قصيده ای پيش ملک برد که من گفته ام . نعمت بسيارش فرمود و اکرام کرد تا يکی از نديمان حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دريا آمده بود گفت : من او را عيد اضحی در بصره ديدم . معلوم شد که حاجی نيست. ديگری گفتا : پدرش نصرانی بود در ملطيه پس او شريف(سید) چگونه صورت بندد. ؟ و شعرش را به ديوان انوری دريافتند. ملک فرمود تا بزنندش و نفی کنند تا چندين دروغ درهم چرا گفت . گتف : ای خداوند روی زمين يک سخنت ديگر در خدمت بگويم اگر راست نباشد به هر عقوبت که فرمايی سزاوارم . گفت : بگو تا آن چيست. گفت :
غريبى گرت ماست پيش آورد
دو پيمانه آبست و يك چمچه دوغ
اگر راست مى خواهى از من شنو
جهان ديده ، بسيار گويد دروغ
ملک را خنده گرتف و گفت : ازين راست تر سخن تا عمر او بوده باشد نگفته است. فرمود تا آنچه مامول اوست مهيا دارند و بخوشی برود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر